نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات






چـــــه بي پـــــروا دلـــــم آغـــوشٍ ممنـــوعه اي را ميخــــواهـــد 

 


 كه شـــرعــي بـــودنـــش را

 


فقــــط مـــن ميــــدانـــم و دلــــم و تـــــو !


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 11:48 | |







جمعه ها بهانه است .......

وگرنه  هر روزه من یک جمعه شده است......

خسته ام از نصیحت های منطقی....

با هرکی خواستیم درد دل کنیم، شروع کرد منطقی نصیحتمون کرد ....

خدایا به کی بگویم خسته ام؟

به کی بگویم بریدم؟

به هر کس رو میاورم منطقی صحبت میکند......

پس این دل را برای چه به آنها دادی ......؟؟

تنها منطق میدادی و خلاص...... غمگینم......جمعه ها بهانه است


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 11:46 | |








love-jomlax (1)


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 11:40 | |








کمی نزدیکتر بیا ،

اما چیزی نگو، بگذار فقط ،

فقط چشمهایمان این همه "دوست داشتن" ها را

زیرنویس کند!


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 11:36 | |







تنهایی یعنی...
 
 اگه هزار بار هم از اول تا آخر لیست شماره های موبایلت رو نگاه کنی،
 
 نتونی یک نفر رو پیدا کنی ...
 
که باهاش درد دل کنی...


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 11:34 | |







 

خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !

خدایا دلم خیلی تنگه


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 10:38 | |








 

 

دلم مهر می خواهد با عطر برگ های پاییزی...

دلم کوله مدرسه میخواهد با دفتر های مشق چروکیده..

دلم تلنگر زنگ مدرسه را میخواهد که همه را برای صف گرفتن اماده میکند..

دلم خنده های کودکانه می خواهد..

دلم صدای خرچ خرچ برگ های تبریزی میخواهد..

دلم حاضر گفتن های اول کلاس می خواهد..

دلم اجازه گرفتن های وسط کلاس میخواهد و زمانیکه معلم می گویید نه بنشین تا زنگ تفریح شود ..

دلم ورزش های صبح گاهی بی میل را می خواهد..

دلم میخواهد در دفتر مدرسه را بکوبم و بگویم اجازه آقا مدیر..

دلم کودکی هایم را میخواهد..

آخر سال لوح تقدیر شاگرد اولی ها..

دلم چیزهایی میخواهد که رفته اند درست مثل برگ های پاییزی عمرشان سر رسیده و من ماندم و خاطرات کودکی..


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 10:33 | |







 

 

اينکه وقتي يه اس ام اس

 

ازش مياد

 

حتي قبل اين که بدوني

 

چي نوشته لبخند مياد روي لبت

 

همين که يه لحظه بهت فکر مي‌کرده

 

واست اندازه يه دنيا مي‌ارز


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 10:32 | |









شده بعضي وقتا يهو ديگه دوستش  نداشته  باشي
 
به خودت مي گي اصلاً واسه چي دوستش دارم!؟
 
مگه کيه
 
مگه واسم چيکار کرده!؟
 
مگه چي داره که از همه بهتر باشه!؟...
 
بعد به خودت مي خندي که اصلاً واسه چي اينقدر خودتو اذيت کردي!؟
 
يهو .. يه چيزي يادت مياد ...
 
يه چيز خيلي کوچيک...
 
يه خاطره...
يه حرف ...
يه لبخند ...
يه نگاه ...
و بعد ...
 
همين ...
 
 همين کافيه تا به خودت بيای و مطمئن بشی که
 
.نمی تونی فراموشش کنی
 
ولي وقتي به خودت مياي،

يادت مياد ديگه نه کسي است که از پشت بغلت کنه،

نه دستي که شونه هاتو بگيره،

نه صدايي که قشنگ تر از باد باشه …

نه لبخندي كه قندتودلت آب كنه ...

با اين حال به خودت ميگي:

جايي در دلم براي کينه و نفرين نگذاشتم...

به دلم گفته ام:

با تمام شکستگي ات فراموش نکن اين را که...

"روزي شاديش آرزويت بود"...


[+] نوشته شده توسط بنده خدا در 10:29 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد